تفسیر جمعه
تفسیر سوره جمعه از تفسیر نمونه
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر نمونه : سوره جمعه آیات 11 – 1
تفسیر نمونه ج : 24ص :98
تفسیر نمونه ج : 24ص :99
( 62 )سوره جمعه این سوره در مدینه نازل شده و 11 آیه است
تفسیر نمونه ج : 24ص :100
تفسیر نمونه ج : 24ص :101
محتواى سوره جمعه
این سوره در حقیقت بر دو محور اصلى اساسى دور مىزند : نخست توجه به توحید و صفات خدا و هدف از بعثت پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و مساله معاد ، و دیگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصیات این عبادت بزرگ.
ولى با نظر دیگر محتواى این سوره را در چند بخش مىتوان خلاصه کرد.
1 -تسبیح عمومى موجودات.
2 -هدف بعثت پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) از نظر بعد تعلیم و تربیت .
3 -هشدار به مؤمنان که از اصول آئین حق منحرف نشوند آنگونه که یهود منحرف شدند.
4 -اشارهاى به قانون عمومى مرگ که دریچهاى است به سوى عالم بقاء.
5 -دستور مؤکد براى انجام فریضه نماز جمعه و تعطیل کسب و کار براى شرکت در آن.
فضیلت تلاوت سوره جمعه
در فضیلت تلاوت این سوره روایات بسیارى وارد شده ، چه مستقلا و یا در ضمن نمازهاى یومیه.
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم : و من قرء سورة الجمعة اعطى عشر حسنات بعدد مناتى الجمعة ، و بعدد من لم یاتها فى امصار المسلمین : هر کس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد کسانى که در نماز جمعه شرکت مىکنند و کسانى که شرکت نمىکنند در تمام بلاد مسلمین به او ده حسنه
تفسیر نمونه ج : 24ص :102
مىبخشد.
در حدیث دیگرى از امام صادق (علیهالسلام) آمده است که بر هر مؤمنى از شیعیان ما لازم است در شب جمعه ، سوره جمعه و سبح اسم ربک الاعلى را بخواند ، و در ظهر جمعه ، سوره جمعه و منافقین را ، و هر گاه چنین کند گوئى عمل رسول الله (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را انجام داده ، و پاداش و ثوابش بر خدا بهشت است .
مخصوصا تاکید زیادى روى این مطلب شده که سوره جمعه و منافقین را در نماز جمعه بخوانند و در بعضى از این روایات آمده که حتى الامکان آن را ترک نکنند و با این که عدول از سوره توحید و قل یا ایها الکافرون به سورههاى دیگر در قرائت نماز جائز نیست این مساله در خصوص نماز جمعه استثنا شده است و عدول از آنها به سوره جمعه و منافقین جایز بلکه مستحب شمرده است.
و اینها همه نشانه اهمیت فوق العاده این سوره قرآن مجید است.
تفسیر نمونه ج : 24ص :103
سورة الجمعة
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ المَْلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الحَْکِیمِ(1) هُوَ الَّذِى بَعَث فى الأُمِّیِّینَ رَسولاً مِّنهُمْ یَتْلُوا عَلَیهِمْ ءَایَتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَب وَ الحِْکْمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضلَلٍ مُّبِینٍ(2) وَ ءَاخَرِینَ مِنهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بهِمْوَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ(3) ذَلِک فَضلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشاءُوَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِیمِ(4)
تفسیر نمونه ج : 24ص :104
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 -آنچه در آسمانها و زمین است همواره تسبیح خدا مىگویند ، خداوندى که مالک و حاکم است ، و از هر عیب و نقصى مبرا و عزیز و حکیم است.
2 -او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند ، و آنها را پاکیزه کند ، و کتاب و حکمت بیاموزد ، هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
3 -و رسول بر گروه دیگرى که هنوز به آنها ملحق نشدهاند ، و او عزیز و حکیم است.
4 -این فضل خدا است که به هر کس بخواهد ( و شایسته بداند ) مىبخشد و خداوند صاحب فضل عظیم است .
تفسیر:هدف بعثت پیامبر
این سوره نیز با تسبیح و تقدیس پروردگار شروع مىشود ، و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسماء حسناى او اشاره مىکند که در حقیقت مقدمهاى است براى بحثهاى آینده.
مىفرماید : آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است پیوسته تسبیح خدا مىگویند و با زبان حال و قال او را از تمام نقایص و عیوب پاک مىشمرند ( یسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض).
همان خداوندى که مالک و حاکم است ، و از هر عیب و نقصى مبرا است ( الملک القدوس).
خداوندى که عزیز و حکیم است ( العزیز الحکیم ) .
و به این ترتیب نخست بر مالکیت و حاکمیت و سپس منزه بودن او
تفسیر نمونه ج : 24ص :105
از هرگونه ظلم و ستم و نقص تاکید مىکند ، زیرا با توجه به مظالم بیحساب ملوک و شاهان واژه ملک تداعى معانى نامقدسى مىکند که با کلمه قدوس همه شستشو مىشود.
و از طرفى روى قدرت و علم که دو رکن اصلى حکومت است تکیه نموده ، و چنانکه خواهیم دید این صفات ارتباط نزدیکى به بحثهاى آینده این سوره دارد ، و نشان مىدهد که انتخاب اوصاف حق در آیات مختلف قرآن روى حساب و نظم و رابطه خاصى است.
در باره تسبیح عمومى موجودات جهان قبلا بحثهاى مشروحى داشتهایم .
بعد از این اشاره کوتاه و پرمعنى به مساله توحید و صفات خدا به مساله بعثت پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و هدف از این رسالت بزرگ که در ارتباط با عزیز و حکیم و قدوس بودن خداوند است پرداخته چنین مىگوید : او کسى است که در میان درس نخواندهها رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند ( هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته).
و در پرتو این تلاوت آنها را از هرگونه شرک و کفر و انحراف و فساد پاک و پاکیزه کند ، و کتاب و حکمت بیاموزد ( و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة ) .
هر چند پیش از آن در ضلال مبین و گمراهى آشکارى بودند ( و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین).
جالب اینکه بعثت پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را با آن ویژگیهائى که جز از طریق اعجاز نمىتوان تفسیر کرد نشانه عظمت خدا و دلیل بر وجود او گرفته ، مىگوید:
تفسیر نمونه ج : 24ص :106
خداوند همان کسى است که چنین پیامبرى را مبعوث کرد ، و چنین شاهکارى را در آفرینش به وجود آورد ! امیین جمع امى به معنى درس نخوانده است ( منسوب به ام ( مادر ) یعنى مکتبى جز مکتب دامان مادرش را ندیده است ) و بعضى آن را به معنى اهل مکه دانستهاند ، زیرا مکه را ام القرى ( مادر آبادیها ) مىنامیدند ولى این احتمال بعید به نظر مىرسد ، چرا که نه پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) تنها مبعوث به اهل مکه بود ، و نه سوره جمعه در مکه نازل شده است .
بعضى از مفسران نیز آن را به معنى امت عرب در مقابل یهود و دیگران تفسیر کردهاند ، و آیه 75 سوره آل عمران را شاهد بر این معنى مىدانند که مىگوید : قالوا لیس علینا فى الامیین سبیل : یهود گفتند ما در برابر امیین ( غیر یهود ) مسؤل نیستیم.
اگر این تفسیر را هم بپذیریم به خاطر آن است که یهود خود را اهل کتاب و با سواد مىدانستند و امت عرب را بیسواد و درس نخوانده .
بنابراین تفسیر اول از همه مناسبتر است.
قابل توجه اینکه مىگوید : پیامبر اسلام از میان همین گروه و همین قشر درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد ، و دلیلى باشد بر حقانیت او ، چرا که کتابى مثل قرآن با این محتواى عمیق و عظیم ، و فرهنگى چون فرهنگ اسلام ، محال است زائیده فکر بشر باشد آن هم بشرى که نه خود درس خوانده ، و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است ، این نورى است که از ظلمت برخاسته، و باغ سرسبزى است که از دل کویر سر برآورده ، و این خود معجزهاى است آشکار و سندى است روشن بر حقانیت او.
تفسیر نمونه ج : 24ص :107
در آیه فوق هدف این بعثت را در سه امر خلاصه کرده که یکى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آیات الهى است ، و دو قسمت دیگر یعنى تهذیب و تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت دو هدف بزرگ نهائى را تشکیل مىدهد.
آرى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است که انسانها را هم در زمینه علم و دانش ، و هم اخلاق و عمل ، پرورش دهد ، تا به وسیله این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند، و مسیر الى الله را پیش گیرند ، و به مقام قرب او نائل شوند.
این نکته نیز شایان توجه است که در بعضى از آیات قرآن تزکیه مقدم بر تعلیم و در بعضى تعلیم مقدم بر تزکیه شمرده شده ، یعنى از چهار مورد در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم است ، و در یک مورد تعلیم بر تربیت مقدم.
این تعبیر ضمن اینکه نشان مىدهد این دو امر در یکدیگر تاثیر متقابل دارند ( اخلاق زائیده علم است همانگونه که علم زائیده اخلاق است ) اصالت تربیت را مشخص مىسازد ، البته منظور علوم حقیقى است نه اصطلاحى در لباس علم.
فرق میان کتاب و حکمت ممکن استاین باشد که اول اشاره به قرآن و دومى به سخنان پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و تعلیمات اوست که سنت نام دارد.
و نیز ممکن است کتاب اشاره به اصل دستورات اسلام باشد ، و حکمت اشاره به فلسفه و اسرار آن.
این نکته نیز قابل توجه است که حکمت در اصل به معنى منع کردن به قصد اصلاح است ، و لجام مرکب را از این جهت حکمت گویند که او را منع و مهار کرده ، و در مسیر صحیح قرار مىدهد ، بنابراین مفهوم آن دلائل عقلى است ، و از اینجا روشن مىشود که ذکر کتاب و حکمت پشت سر یکدیگر مىتواند اشاره به دو سرچشمه بزرگ شناخت یعنى وحى و عقل بوده باشد ،
تفسیر نمونه ج : 24ص :108
یا به تعبیر دیگر احکام آسمانى و تعلیمات اسلام در عین اینکه از وحى الهى سرچشمه مىگیرد با ترازوى عقل قابل سنجش و درک مىباشد ( منظور کلیات احکام است).
و اما ضلال مبین ( گمراهى آشکار ) که در ذیل آیه به عنوان سابقه قوم عرب بیان شده ، اشاره سربسته و پرمعنائى است به عصر جاهلیت که گمراهى بر سراسر جامعه آنها حکمفرما بود ، چه گمراهى از این بدتر و آشکارتر که : بتهائى را که از سنگ و چوب با دست خود مىتراشیدند پرستش مىکردند و در مشکلات خود به این موجودات بىشعور پناه مىبردند .
دختران خود را با دست خویش زنده به گور مىکردند ، سهل است به این عمل فخر و مباهات نیز مىکردند که نگذاردیم ناموسمان دست بیگانگان بیفتد!.
مراسم نماز و نیایش آنها کف زدن و سوت کشیدن در کنار خانه کعبه بود ، و حتى زنان بصورت برهنه مادرزاد بر گرد خانه خدا طواف مىکردند و آنرا عبادت مىشمردند ! انواع خرافات و موهومات بر افکار آنها حاکم بود ، و جنگ و خونریزى و غارتگرى مایه مباهاتشان زن در میان آنها متاع بىارزشى بود که حتى روى آن قمار مىزدند ! و از سادهترین حقوق انسانى محروم بود ، کینهها و عداوتها را پدران به ارث به فرزندانشان منتقل مىکردند ، و به همین دلیل خونریزى و کشت و کشتار یک امر عادى محسوب مىشد .
آرى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و آنها را از این ضلال مبین به برکت کتاب و حکمت نجات داد ، و تعلیم و تربیت نمود ، و به راستى نفوذ در چنین جامعه گمراهى خود یکى از دلائل عظمت اسلام و معجزه آشکار پیامبر بزرگ ما است.
تفسیر نمونه ج : 24ص :109
ولى از آنجا که پیامبر اسلام تنها مبعوث به این قوم امى نبود ، بلکه دعوتش همه جهانیان را دربر مىگرفت در آیه بعد مىافزاید : اومبعوث به گروه دیگرى از مؤمنان نیز هست که هنوز ملحق به اینها نشدهاند ، ( و آخرین منهم لما یلحقوا بهم).
اقوام دیگرى که بعد از یاران پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) پا به عرصه وجود گذاردند ، در مکتب تعلیم و تربیت پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) پرورش یافتند ، و از سرچشمه زلال قرآن و سنت محمدى (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) سیراب گشتند ، آرى آنها نیز مشمول این دعوت بزرگ بودند.
به این ترتیب آیه فوق تمام اقوامى را که بعد از صحابه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به وجود آمدند از عرب و عجم شاملمىشود ، در حدیثى مىخوانیم هنگامى که پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) این آیه را تلاوت فرمود سؤال کردند : اینها کیانند ؟ پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) دست خود را بر شانه سلمان گذارد ، و فرمود لو کان الایمان فى الثریا لنالته رجال من هؤلاء : اگر ایمان در ثریا ( ستاره دوردستى که در این زمینه ضرب المثل است).
باشد مردانى از این گروه ( ایرانیان ) به آن دست مىیابند.
و از آنجا که همه این امور از قدرت و حکمت خداوند سرچشمه مىگیرد
تفسیر نمونه ج : 24ص :110
در پایان آیه مىفرماید : او عزیز و حکیم است ( و هو العزیز الحکیم ) .
سپس به این نعمت بزرگ یعنى بعثت پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و برنامه تعلیم و تربیت او اشاره کرده.
مىافزاید : این فضل خدا است که به هر کس بخواهد و لایق ببیند مىبخشد ، و خداوند صاحب فضل عظیم است ( ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم).
در حقیقت این آیه همانند آیه 164 سوره آل عمران است که مىگوید : لقد من الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین و همه چیز آن تقریبا شبیه آیات مورد بحث است .
بعضى نیز احتمال دادهاند که ذلک فضل الله ( این فضل الهى است ) اشاره به اصل مقام نبوت باشد که خداوند این مقام را به هر کس که شایسته بداند مىدهد.
ولى تفسیر اول ، مناسبتر است ، هر چند جمع میان هر دو نیز ممکن است ، که هم رهبرى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) براى امت فضل الهى است و هم مقام نبوت براى شخص پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم).
ناگفته پیدا است که تعبیر من یشاء ( هر کس را بخواهد ) مفهومش این نیست که خدا بىحساب ، فضل و مرحمت خود را به کسى مىدهد ، بلکه مشیت در اینجا توأم با حکمت است ، همانگونه که توصیف خداوند را به عزیز و حکیم در نخستین آیه سوره این مطلب را روشن ساخته .
امیر مؤمنان على (علیهالسلام) نیز در تشریح این فضل بزرگ الهى در نهج البلاغه مىفرماید : فانظروا الهى مواقع نعم الله علیهم ، حین بعث الیهم رسولا ، فعقد بملته طاعتهم ، و جمع على دعوته الفتهم ، کیف نشرت النعمة علیهم جناح
تفسیر نمونه ج : 24ص :111
کرامتها ، و اسالت لهم جداول نعیمها ، و التفت الملة بهم فى عوائد برکتها فاصبحوا فى نعمتها غرقین ، و فى خضرة عیشها فکهین : به نعمتهاى خداوند بر این امت بنگرید ! در آن زمان که رسولش را به سوى آنها مبعوث کرد ، اطاعت آنها را به آئینش جلب کرد ، و با دعوتش آنها را متحد ساخت ، بنگرید چگونه این نعمت بزرگ پر و بال کرامت خود را بر آنها گسترد ، و نهرهاى مواهب خویش را به سوى آنان جارى ساخت ، و آئین حق با تمام برکاتش آنها را در برگرفت ، آنها در میان نعمتهایش غرقند ، و در زندگانى خرمش شادمانند
نکته : فضل الهى روى حساب است
در حدیثى آمده است که جمعى از فقراى امت خدمت رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند و عرض کردند : اى رسول خدا ! ثروتمندان اموالى براى انفاق دارند و ما چیزى نداریم ، وسیله براى حج دارند و ما نداریم ، و امکانات براى آزاد کردن بردگان دارند و ما نداریم .
پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود : هر کسى صد بار تکبیر بگوید افضل است از آزاد کردن یک برده ، و کسى که صد بار تسبیح خدا بگوید افضل است از اینکه یکصد اسب را براى جهاد زین و لجام کند ، و کسى که صد بار لا اله الا الله بگوید ، عملش از تمام مردم در آن روز برتر است ، مگر اینکه کسى بیشتر بگوید.
این سخن به گوش اغنیاء رسید ، آنها نیز به سراغ این اذکار رفتند ، فقراى امت خدمتپیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند و عرض کردند : سخن شما به گوش
تفسیر نمونه ج : 24ص :112
اینها رسیده و آنها نیز مشغول ذکر شدهاند ! پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود : ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء : این فضل الهى است به هر کس بخواهد مىدهد ( اشاره به اینکه این براى امثال شما است که اشتیاق انفاق دارید و وسیله آن در اختیار ندارید ، و اما براى آنها که ثروتمندند راه وصول به فضل الهى از طریق انفاق از ثروتهایشان است).
این حدیث نیز شاهد سخنى است که در بالا گفتیم که فضل الهى روى حساب حکیمانه است .
تفسیر نمونه ج : 24ص :113
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسفَارَابِئْس مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِئَایَتِ اللَّهِوَ اللَّهُ لا یهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِینَ(5) قُلْ یَأَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَْوْت إِن کُنتُمْ صدِقِینَ(6) وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَیْدِیهِمْوَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالظلِمِینَ(7) قُلْ إِنَّ الْمَوْت الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَقِیکمْثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عَلِمِ الْغَیْبِ وَ الشهَدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(8)
ترجمه:
5 -کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا ننمودند مانند درازگوشى هستند که کتابهائى را حمل مىکند ، قومى که آیات الهى را تکذیب کردند مثال بدى دارند ، و خداوند جمعیت ظالمان را هدایت نمىکند.
6 -بگو اى یهودیان ! اگر گمان مىکنید که شما دوستان خدا غیر از مردم هستید آرزوى مرگ کنید اگر راست مىگوئید ! ( تا به لقاى محبوبتان برسید).
تفسیر نمونه ج: 24ص :114
7 -ولى آنها هرگز تمناى مرگ نمىکنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستادهاند ، و خداوند ظالمان را بخوبى مىشناسد.
8 -بگو این مرگى که از آن فرار مىکنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد ، سپس به سوى کسى که از پنهان و آشکار با خبر است برده مىشوید و شما را از آنچه انجام مىدادید خبر مىدهد.
تفسیر : چارپائى بر او کتابى چند!
در بعضى از روایات آمده است که یهود مىگفتند : اگر محمد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نیست ، لذا نخستین آیه مورد بحث به آنها گوشزد مىکند که اگر کتاب آسمانىخود را دقیقا خوانده و عمل مىکردید این سخن را نمىگفتید ، چرا که بشارت ظهور پیامبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن آمده است.
مىفرماید : کسانى که تورات بر آنها نازل شد و مکلف به آن گشتند ولى حق آن را اداء ننمودند و به آیاتش عمل نکردند همانند درازگوشى هستند که کتابهائى بر پشت خود حمل مىکند ( مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا).
او از کتاب چیزى جز سنگینى احساس نمىکند ، و برایش تفاوت ندارد که سنگ و چوب بر پشت دارد یا کتابهائى که دقیقترین اسرار آفرینش و مفیدترین برنامههاى زندگى در آن است .
این قوم از خود راضى که تنها به نام تورات یا تلاوت آن قناعت کردند ، بىآنکه اندیشه در محتواى آن داشته باشند و عمل کنند همانند همین حیوانى هستند که در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است.
این گویاترین مثالى است که براى عالم بىعمل مىتوان بیان کرد که
تفسیر نمونه ج : 24ص :115
سنگینى مسؤلیت علم را بر دوش دارد بىآنکه از برکات آن بهره گیرد ، و افرادى که با الفاظ قرآن سر و کار دارند ولى از محتوا و برنامه عملى آن بیخبرند ( و چه بسیارند این افراد در بین صفوف مسلمین)مشمول همین آیهاند.
این احتمال نیز وجود دارد که یهود با شنیدن آیات نخستین این سوره و مانند آن که از موهبت بعثت پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) سخن مىگوید گفته باشند که ما نیز اهل کتابیم ، و مفتخر به بعثت حضرت موسى کلیم هستیم ، قرآن در پاسخ آنها مىگوید : چه فائده ؟ که دستورهاى تورات را زیر پا نهادید و آن را در زندگى خود هرگز پیاده نکردید.
ولى به هر حال هشدارى است به همه مسلمانان که مراقب باشند سرنوشتى همچون یهود پیدا نکنند ، این فضل عظیم الهى که شامل حال آنها شده ، و این قرآن مجید که بر آنها نازل گردیده ، براى این نیست که تنها در خانهها خاک بخورد ، یا به عنوان تعویذ چشم زخم حمایل کنند ، یا براى حفظ از حوادث به هنگام سفر از زیر آن رد شوند ، یا براى میمنت و شگون خانه جدید همراه آئینه و جاروب ! به خانه تازه بفرستند ، و تا این حد آن را تنزل دهند ، و یا آخرین همت آنها تلاش و کوشش براى تجوید و تلاوت زیبا و ترتیل و حفظ آن باشد ، ولى در زندگى فردى و اجتماعى کمترین انعکاسى نداشته باشد و در عقیده و عمل از آن اثرى به چشم نخورد .
سپس در ادامه این مثل مىافزاید : قومى که آیات الهى را تکذیب کردند مسلما مثال بدى دارند ( بئس مثل القوم الذین کذبوا بایات الله ) .
چگونه آنها تشبیه به حمار حامل اسفار نشوند ؟ در حالى که نه تنها با عمل که با زبان هم آیات الهى را انکار کردند ، چنانکه در آیه 87 سوره بقره در باره همین قوم یهود مىخوانیم : ا فکلما جاءکم رسول بما لا تهوى انفسکم استکبرتم ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون : آیا هر زمان پیامبرى بر خلاف
تفسیر نمونه ج : 24ص :116
هواى نفس شما آمد در برابر او تکبر کردید ، گروهى را تکذیب نمودید ، و گروهى را به قتل رساندید ؟ ! و در پایان آیه در یک جمله کوتاه و پرمعنى مىفرماید:خداوند قوم ستمگر را هدایت نمىکند ؟ ( و الله لا یهدى القوم الظالمین).
درست است که هدایت کار خدا است ، اما زمینه لازم دارد ، و زمینه آن که روح حقطلبى و حقجوئى است باید از ناحیه خود انسانها فراهم شود ، و ستمگران از این مرحله دورند.
گفتیم یهود خود را امتى برگزیده ، و به اصطلاح تافتهاى جدا بافته مىدانستند ، حتى گاهى ادعا مىکردند که پسران خدا هستند ! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مىکردند ، چنانکه در آیه 18 سوره مائده آمده است ، و قالت الیهود و النصارى نحن ابناء الله و احباؤه : یهود و نصاراگفتند ما پسران خدا و دوستان خاص او هستیم.
(هر چند منظورشان فرزندان مجازى باشد).
قرآن در مقابل این بلندپروازیهاى بىدلیل ، آنهم از ناحیه گروهى که حامل کتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند ، مىگوید : به آنها بگو اى یهودیان اگر گمان مىکنید که شما دوستان خدا غیر از مردم هستید پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مىگوئید ( قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین).
چرا که دوست همیشه مشتاق لقاى دوست است ، و مىدانیم که لقاى
تفسیر نمونه ج : 24ص :117
معنوى پروردگار در قیامت رخ مىدهد هنگامى که حجابهاى عالم دنیا کنار رفت ، و غبارهاى شهوات و هوسها فرو نشست ، پردهها برداشته مىشود ، و انسان با چشم دل جمال دلآراى محبوب را مىبیند ، و بر بساط قربش گام مىنهد ، و به مصداق فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر به حریم دوست راه مىیابد .
اگر شما راست مىگوئید و دوست خاص او هستید پس چرا این قدر به زندگى دنیا چسبیدهاید ؟ ! چرا این قدر از مرگ وحشت دارید ؟ این دلیل بر این است که شما در این ادعاى خود صادق نیستید.
قرآن همین معنى را به تعبیر دیگرى در سوره بقره آیه 96 بازگو کرده است مىگوید : و لتجدنهم احرص الناس على حیاة و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان یعمر و الله بصیر بما یعملون : آنها را حریصترین مردم بر زندگى این دنیا مىیابى ، حتى حریصتر از مشرکان ، تا آنجا که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند ، در حالى که این عمر طولانى او را از عذاب الهى باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است ! سپس به دلیل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره کرده مىافزاید : آنها هرگز آرزوى مرگ نمىکنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستادهاند ( و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم ) .
ولى خداوند ظالمان را به خوبى مىشناسد ( و الله علیم بالظالمین).
در حقیقت ترس انسان از مرگ به خاطر یکى از دو عامل است : یا به زندگى بعد از مرگ ایمان ندارد ، و مرگ را هیولاى فنا و نیستى و ظلمتکده عدم مىپندارد ، و طبیعى است که انسان از نیستى و عدم بگریزد.
تفسیر نمونه ج : 24ص :118
و یا اینکه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه مىبیند که از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بیمناک است.
و از آنجا که یهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ عامل دوم بود .
تعبیر به ظالمین مفهوم وسیعى دارد که تمام اعمال نارواى یهود از کشتن پیامبران بزرگ الهى گرفته ، تا نسبتهاى ناروا به آنها و غصب حقوق و چپاول اموال و غارت سرمایههاى مردم ، و آلوده بودن به انواع مفاسد اخلاقى.
ولى مسلما این وحشت و اضطراب مشکلى را حل نمىکند ، مرگ شترى است که بر در خانه همه خوابیده است لذا قرآن مىگوید : اى پیامبر ! به آنها بگو این مرگى را که از آن فرار مىکنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد ( قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقیکم).
سپس به سوى کسى که از پنهان و آشکار با خبر است برده مىشوید و شما را از آنچه انجام مىدادید خبر مىدهد ( ثم تردون الى عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون ) .
قانون مرگ از عمومىترین و گستردهترین قوانین این عالم است ، انبیاء بزرگ الهى و فرشتگان مقربین همه مىمیرند ، و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقى نمىماند ، کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام ( سوره رحمان آیه 26 و 27).
هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است ، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقیقا آگاه است .
بنابراین تنها راه براى پایان دادن به این وحشت ، پاکسازى اعمال ، و
تفسیر نمونه ج : 24ص :119
شستشوى دل از آلودگى گناه مىباشد که هر کس حسابش پاک است از محاسبهاش چه باک است ؟ و تنها در این صورت است که علىوار مىتوان گفت : هیهات بعد اللتیا و اللتى و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه : هیهات بعد از آنهمه جنگها و حوادث به خدا سوگند علاقه فرزند ابو طالب به مرگ از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است ! و به هنگامى که فرق مبارکش با ضربه اشقى الاخرین از هم شکافته شد خروشى برآورد و فرمود ، فزت و رب الکعبه : به پروردگار کعبه پیروز شدم و نجات یافتم .
نکتهها:
1 -عالم بىعمل ؟
بدون شک تحصیل علم ، مشکلات فراوانى دارد ، ولى این مشکلات هر قدر باشد در برابر برکات حاصل از علم ناچیز است ، بیچارگى انسان روزى خواهد بود که زحمت تحصیل علم را بر خود هموار کند ، اما چیزى از برکاتش عائد او نشود ، درست بسان چهارپائى است که سنگینى یک بار کتاب را به پشت خود احساس مىکند.
بىآنکه از محتواى آن بهره گیرد.
در بعضى از تعبیرات عالم بىعمل به شجر بلا ثمر ( درخت بىمیوه ) یا سحاب بلا مطر ( ابر بىباران ) یا شمعى که مىسوزد و اطراف خود را روشن مىکند ولى خودش از بین مىرود ، یا چهارپائى که به طاحونه ( آسیاب ) مىبندند و دائما زحمت مىکشد و طى طریق مىکند ، اما چون به دور خود مىگردد ، هرگز راهى را طى نمىکند و به جائى نمىرسد و مانند این
تفسیر نمونه ج : 24ص :120
تشبیهات که هر کدام بیانگر گوشهاى از سرنوشت شوم عالم بىعمل است.
در روایات اسلامى نیز در نکوهش این گونه عالمان ، تعبیرات تکان دهندهاى آمده است : از جمله : از رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود : هرکس علمش افزوده شود ولى بر هدایتش نیفزاید ، این علم ، جز دورى از خدا ، براى او ، حاصلى ندارد من ازداد علما و لم یزدد هدى لم یزدد من الله الا بعدا در جاى دیگر از امیر مؤمنان على (علیهالسلام) مىخوانیم : علم با عمل توأم است ، هر کس چیزى را مىداند باید به آن عمل کند و علم فریاد مىزند و عمل را دعوت مىکند ، اگر به او پاسخ مثبت نداد ، از آنجا کوچ مىکند ! : العلم مقرون بالعمل ، فمن علم عمل ، و العلم یهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه.
اصولا از بعضى از روایات استفاده مىشود که عالم بىعمل ، شایسته نام عالم نیست ، رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىفرماید : لا یکون المرء عالما حتى یکون بعلمه عاملا .
و از این بالاتر آنکه : او تمام مسؤلیت عالم را بر دوش مىکشد ، بىآنکه از مزایاى علم بهرهمند باشد ، لذا در حدیثى از امیر مؤمنان على (علیهالسلام) مىخوانیم که ضمن خطبهاى بر فراز منبر فرمود : ایها الناس ! اذا علمتم فاعملوا بما علمتم لعلکم تهتدون ، ان العالم العامل بغیره کالجاهل الحائر الذى لا یستفیق عن جهله بل قد رأیت ان الحجة علیه اعظم و الحسرة ادوم : اى مردم ! هنگامى که چیزى را دانستید عمل کنید تا هدایت یابید ،
تفسیر نمونه ج : 24ص :121
زیرا عالمى که بر خلاف علمش عمل مىکند ، مانند جاهل سرگردانى است که هرگز از جهلش هشیار نمىشود ، بلکه من حجت را بر چنین عالمى بزرگتر ، و حسرت را پایدارتر مىبینم.
و بدون شک وجود چنین علما و دانشمندانى ، بزرگترین بلا براى یک جامعه ، محسوب مىشود ، و سرنوشت مردمى که عالمشان چنین باشد ، سرنوشت خطرناکى است که به گفته شاعر : و راعى الشاة یحمى الذئب عنها فکیف اذا الرعاة لها ذئاب ! : شبان ، گوسفندان را از چنگال گرگ نجات مىدهد اما واى به حال گوسفندانى که شبانشان گرگانباشند.
2 -چرا از مرگ بترسم ؟
معمولا غالب مردم از مرگ مىترسند ، تنها گروه اندکى هستند که بر چهره مرگ لبخند مىزنند ، و آن را تنگتنگ در آغوش مىفشارند ، دلقى رنگرنگ را مىدهند و جانى جاودان مىگیرند.
اما ببینیم چرا مرگ و مظاهر آن ، و حتى نام آن ، براى گروهى ، دردآور است ؟ دلیل عمدهاش ، این است که به زندگى بعد از مرگ ، ایمان ندارند ، و یا اگر ایمان دارند ، این ایمان به صورت یک باور عمیق در نیامده و بر افکار و عواطف آنها حاکم نشده است.
وحشت انسان از فناء و نیستى ، طبیعى است ، انسان حتى از تاریکى شب مىترسد ، چرا که ظلمت نیستى نور است ، و گاه از مرده نیز مىترسد ، چرا
تفسیر نمونه ج : 24ص :122
که آن هم در مسیر فنا قرار گرفته.
اما اگر انسان با تمام وجودش باور کند که دنیا ، زندان مؤمن ، و بهشت کافر است الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر.
اگر باور کند که این جسم خاکى ، قفسى است براى مرغ روح او که وقتى این قفس شکست آزاد مىشود ، و به هواى کوى دوست پر و بال مىزند.
اگر باور کند حجاب چهره جان مىشود غبار تنش مسلما در آرزوى آن دم است که از این چهره ، پرده برفکند.
اگر باور کند مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست ، و تنها دو سه روزى قفسى ساختهاند از بدنش ؟ آرى اگر دیدگاه انسان در باره مرگ چنین باشد هرگز از مرگ وحشت نمىکند ، در عین اینکه زندگى را براى پیمودن مسیر تکامل خواهان است .
لذا در حدیث عاشورا مىخوانیم : هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار دشمن بر حسین (علیهالسلام) و یارانش بیشتر مىشد چهرههاى آنها برافروختهتر و شکوفاتر مىگشت ، و حتى پیرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند وقتى از آنها سؤال مىشد چرا ؟ مىگفتند : براى اینکه ساعاتى دیگر شربت شهادت مىنوشیم و حور العین را درآغوش مىگیریم!.
علت دیگر براى ترس از مرگ دلبستگى بیش از حد به دنیا است ، چرا که مرگ میان او و محبوبش جدائى مىافکند ، و دل کندن از آنهمه امکاناتى که براى زندگى مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساخته براى او طاقتفرسا است.
عامل سوم خالى بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سیئات نامه عمل است.
تفسیر نمونه ج : 24ص :123
در حدیثى مىخوانیم کسى خدمت پیامبر آمد عرض کرد یا رسول الله (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) من چرا مرگ را دوست نمىدارم ؟ فرمود : آیا ثروتى دارى ؟ عرض کرد : آرى.
فرمود : چیزى از آن را پیش از خود فرستادهاى ؟ عرض کرد : نه .
فرمود : به همین دلیل است که مرگ را دوست ندارى ( چون نامه اعمالت از حسنات خالى است).
دیگرى نزد ابو ذر آمد و همین سؤال را کرد که ما چرا از مرگ متنفریم ؟ ! فرمود : لانکم عمرتم الدنیا ، و خربتم الاخرة فتکرهون ان تنتقلوا من عمران الى خراب ! : براى اینکه شما دنیا را آباد کردهاید ، و آخرتتان را ویران ، طبیعى است که دوست ندارید از نقطه آبادى به نقطه ویرانى منتقل شوید.
تفسیر نمونه ج : 24ص :124
یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا نُودِى لِلصلَوةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسعَوْا إِلى ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَذَلِکُمْ خَیرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ(9) فَإِذَا قُضِیَتِ الصلَوةُ فَانتَشِرُوا فى الأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِن فَضلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَّعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ(10) وَ إِذَا رَأَوْا تجَرَةً أَوْ لهَْواً انفَضوا إِلَیهَا وَ تَرَکُوک قَائماًقُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَرَةِوَ اللَّهُ خَیرُ الرَّزِقِینَ(11)
ترجمه:
9 -اى کسانى که ایمان آوردهاید ! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته مىشود به سوى ذکر خدا بشتابید ، و خرید و فروش را رها کنید که این براى شما بهتر است اگر مىدانستید .
10 -و هنگامى که نماز پایان گرفت شما آزادید در زمین پراکنده شوید و از فضل الهى طلب کنید ، و خدا را بسیار یاد نمائید تا رستگار شوید.
تفسیر نمونه ج : 24ص :125
11 -هنگامى که تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مىشوند و به سوى آن مىروند ، و تو را ایستاده به حال خود رها مىکنند ، بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزى دهندگان است.
شان نزول:
در شان نزول این آیات یا خصوص آیه و اذا رأوا تجارة روایات مختلفى نقل شده که همه آنها از این معنى خبر مىدهد که در یکى از سالها که مردم مدینه گرفتار خشکسالى و گرسنگى و افزایش نرخ اجناس شده بودند دحیه با کاروانى از شام فرا رسید و با خود مواد غذائى آورده بود ، در حالى که روز جمعه بود و پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مشغول خطبه نماز جمعه بود ، طبق معمول براى اعلام ورود کاروان طبل زدند و حتى بعضى دیگر آلات موسیقى را نواختند ، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند ، در این هنگام مسلمانانى که در مسجد براى نماز اجتماع کرده بودند خطبه را رها کرده و براى تامین نیازهاى خود به سوى بازار شتافتند ، تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقى ماندند ( آیه نازل شد و آنها را سخت مذمت کرد ) پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود : اگر این گروه اندک هم مىرفتند از آسمان سنگ بر آنها مىبارید .
تفسیر : بزرگترین اجتماع عبادى سیاسى هفته
در آیات گذشته بحثهاى فشردهاى پیرامون توحید و نبوت و معاد ، و نیز مذمت یهود دنیاپرست آمده بود ، آیات مورد بحث به گفتگو پیرامون یکى از
تفسیر نمونه ج : 24ص :126
مهمترین وظائف اسلامى که در تقویت پایههاى ایمان تاثیر فوق العاده دارد ، و از یک نظر هدف اصلى سوره را تشکیل مىدهد ، یعنى نماز جمعه و بعضى از احکام آن مىپردازد .
نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده مىفرماید : اى کسانى که ایمان آوردهاید ! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته مىشود به سوى ذکر خدا ( خطبه و نماز ) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید ، این براى شما بهتر است اگر مىدانستید ( یا ایها الذین آمنوا اذا نودى للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون).
نودى از ماده نداء به معنى بانگ برآوردن است ، ودر اینجا به معنى اذان است ، زیرا در اسلام ندائى براى نماز جز اذان نداریم ، چنانکه در آیه 58 سوره مائده نیز مىخوانیم : و اذا نادیتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلک بانهم قوم لا یعقلون : هنگامى که مردم را به سوى نماز مىخوانید ( و اذان مىگوئید ) آنرا به مسخره و بازى مىگیرند ، این بخاطر آن است که آنها قومى هستند بىعقل.
به این ترتیب هنگامى که صداى اذان نماز جمعه بلند مىشود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوى نماز که مهمترین یاد خدا است بشتابند.
جمله ذلکم خیر لکم ... اشاره به این است که اقامهنماز جمعه و ترک کسب و کار در این موقع منافع مهمى براى مسلمانان دربردارد اگر درست پیرامون آن بیندیشند ، و گرنه خداوند از همگان بىنیاز و بر همه مشفق است.
این جمله یک اشاره اجمالى به فلسفه و منافع نماز جمعه است که به خواست خدا در بحث نکات از آن بحث خواهیم کرد.
البته ترک خرید و فروش مفهوم وسیعى دارد که هر کار مزاحمى را شامل مىشود.
تفسیر نمونه ج : 24ص :127
اما اینکه چرا روز جمعه را به این نام نامیدهاند ؟ به خاطر اجتماع مردم در این روز براى نماز است ، و این مساله تاریخچهاى دارد که در بحث نکات خواهد آمد .
قابل توجه اینکه در بعضى از روایات اسلامى در مورد نمازهاى روزانه آمده است اذا اقیمت الصلوة فلا تاتوها و انتم تسعون و أتوها و انتم تمشون و علیکم السکینة : هنگامى که نماز ( نمازهاى یومیه ) برپا شود براى شرکت در نماز ندوید ، و با آرامش گام بردارید ولى در مورد نماز جمعه آیه فوق مىگوید : فاسعوا ( بشتابید ) و این دلیل بر اهمیت فوق العاده نماز جمعه است.
منظور از ذکر الله در درجه اول نماز است ، ولى مىدانیم که خطبههاى نماز جمعه هم که آمیخته با ذکر خدا است ، در حقیقت بخشى از نماز جمعه است ، بنابراین باید براى شرکت در آن نیز تسریع کرد .
در آیه بعد مىافزاید : هنگامى که نماز پایان گیرد شما آزادید در زمین پراکنده شوید و از فضل الهى طلب کنید ، و خدا را بسیار یاد نمائید تا رستگار شوید ( فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون).
گرچه جمله ابتغوا من فضل الله ( فضل خدا را طلب کنید ) یا تعبیرات مشابه آن در قرآن مجید شاید غالبا به معنى طلب روزى و کسب و تجارت آمده است ، ولى روشن است که مفهوم این جمله گسترده است و کسب و کار یکى از مصادیق آن است ، لذا بعضىآنرا به معنى عیادت مریض ، و زیارت مؤمن ، یا تحصیل علم و دانش تفسیر کردهاند ، هر چند منحصر به اینها نیز نمىباشد.
تفسیر نمونه ج : 24ص : 128
ناگفته پیدا است که امر به انتشار در زمین و طلب روزى امر وجوبى نیست ، بلکه به اصطلاح امر بعد از حظر و نهى است ، و دلیل بر جواز مىباشد ، ولى بعضى از این تعبیر چنین استفاده کردهاند که تحصیل روزى بعد از نماز جمعه مطلوبیت و برکتى دارد ، و در حدیثى آمده است که پیامبر بعد از نماز جمعه سرى به بازار مىزد.
جمله و اذکروا الله کثیرا اشاره به یاد خدا است در برابر آنهمه نعمتهائى که به انسان ارزانى داشته ، و بعضى ذکر را در اینجا به معنى فکر تفسیر کردهاند ، آنچنان که در حدیث آمده تفکر ساعة خیر من عبادة سنة : یک ساعت اندیشیدن از یک سال عبادت بهتر است .
بعضى نیز آن را به مساله توجه به خدا در بازارها و به هنگام معاملات و عدم انحراف از اصول حق و عدالت تفسیر کردهاند.
ولى روشن است که آیه مفهوم گستردهاى دارد که همه اینها را در بر مىگیرد ، این نیز مسلم است که روح ذکر فکر است ، و ذکر بىفکر لقلقه زبانى بیش نیست ، و آنچه مایه فلاح و رستگارى است همان ذکر آمیخته با تفکر درجمیع حالات است.
اصولا ادامه ذکر سبب مىشود که یاد خدا در اعماق جان انسان رسوخ کند و ریشههاى غفلت و بیخبرى را که عامل اصلى هرگونه گناه است بسوزاند ، و انسان را در مسیر فلاح و رستگارى قرار دهد و حقیقت لعلکم تفلحون حاصل گردد.
در آخرین آیه مورد بحث کسانى که پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را به هنگام نماز جمعه رها کردند و براى خرید از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شدیدا مورد
تفسیر نمونه ج : 24ص :129
ملامت قرار داده مىگوید : هنگامى که تجارت یا لهوى را بهبینند پراکنده مىشوند و به سوى آن مىروند ، و تو را ایستاده ( در حالى که خطبه نماز جمعه مىخوانى ) رها مىکنند ( و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما ) .
ولى به آنها بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است و خداوند بهترین روزى دهندگان است ( قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة و الله خیر الرازقین).
ثواب و پاداش الهى و برکاتى که از حضور در نماز جمعه و شنیدن مواعظ و اندرزهاى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و تربیت معنوى و روحانى عائد شما مىشود قابل مقایسه با هیچ چیز دیگر نیست ، و اگر از این مىترسید که روزى شما بریده شود اشتباه مىکنید ، خداوند بهترین روزى دهندگان است .
تعبیر به لهو اشاره به طبل و سایر آلات لهوى است که به هنگام ورود قافله تازهاى به مدینه مىزدند که هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسیلهاى براى سرگرمى و تبلیغ کالا ، همانگونه که در دنیاى امروز نیز در فروشگاههائى که به سبک غرب است نیز نمونه آن دیده مىشود.
تعبیر به انفضوا به معنى پراکنده شدن و انصراف از نماز جماعت ، و روى آوردن به کاروان است که در شان نزول گفته شد هنگامى که کاروان دحیه وارد مدینه شد ( و او هنوز اسلام را اختیار نکرده بود)با صداى طبل و سایر آلات لهو مردم را به بازار فراخواند ، مردم مدینه حتى مسلمانانى که در مسجد مشغول استماع خطبه نماز جمعه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند ، به سوى او شتافتند ، و تنها سیزده نفر ، و به روایتى کمتر ، در مسجد باقى ماندند.
ضمیر در الیها به تجارت بازمىگردد ، یعنى به سوى مال التجارة شتافتند ، این به خاطر آن است که لهو ، هدف اصلى آنها نبود ، بلکه مقدمهاى
تفسیر نمونه ج : 24ص :130
بود براى اعلام ورود کاروان و یا سرگرمى و تبلیغ کالا در کنار آن.
تعبیر به قائما نشان مىدهد که پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) ایستاده ، خطبه نماز جمعه مىخواند ، چنانکه در حدیثى از جابر بن سمره نقل شده که مىگوید : هرگز رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را در حال خطبه نشسته ندیدم و هر کس بگوید نشسته خطبه مىخواند ، تکذیبش کنید .
و نیز روایت شده که از عبد الله بن مسعود پرسیدند : آیا پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) ایستاده خطبه مىخواند ؟ گفت : مگر نشنیدهاى که خداوند مىگوید : و ترکوک قائما : تو را در حالى که ایستاده بودى رها کردند ؟ در تفسیر در المنثور آمده است که اولین کسى که نشسته ، خطبهنماز جمعه خواند ، معاویه بود!
نکتهها:
1 -نخستین نماز جمعه در اسلام
در بعضى از روایات اسلامى آمده است که مسلمانان مدینه ، پیش از آنکه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) هجرت کند ، با یکدیگر صحبت کردند و گفتند : یهود در یک روز هفته اجتماع مىکنند ( روز شنبه ) و نصارى نیز روزى براى اجتماع دارند ( یکشنبه ) خوبست ما هم روزى قرار دهیم و در آن روز جمع شویم و ذکر خدا گوئیم و شکر او را بجا آوریم ، آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان یوم العروبه نامیده مىشد ، براى این هدف برگزیدند ، و به سراغ
تفسیرنمونه ج : 24ص :131
اسعد بن زراره ( یکى از بزرگان مدینه ) رفتند ، او نماز را به صورت جماعت با آنها بجا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز ، روز جمعه نامیده شد ، زیرا روز اجتماع مسلمین بود.
اسعد دستور داد گوسفندى را ذبح کردند و نهار و شام همگى از همان یک گوسفند بود ، چرا که تعداد مسلمانان در آن روز ، بسیار کم بود ... و این نخستین جمعهاى بود که در اسلام تشکیل شد.
اما اولین جمعهاى که رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) با اصحابش تشکیل دادند ، هنگامى بود که به مدینه هجرت کرد ، وارد مدینه شد ، و آنروز روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر بود ، حضرت ، چهار روز در قبا ماندند و مسجد قبا را بنیان نهادند ، سپس روز جمعه به سوى مدینه حرکت کرد ( فاصله میان قبا و مدینه بسیار کم است و امروز قبا یکى از محلههاى داخل مدینه است ) و به هنگام نماز جمعه به محله بنى سالم رسید ، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشت ، و این اولین جمعهاى بود که رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در اسلام بجا آورد ، خطبهاى هم در این نماز جمعه خواند که اولین خطبه حضرت در مدینه بود.
یکى از محدثان از عبد الرحمن بن کعب نقل کرده که پدرم هر وقت صداى اذان جمعه را مىشنید بر اسعد بن زرارة رحمت مىفرستاد ، هنگامى که دلیل این مطلب را جویا شدم گفت به خاطر آن است که او نخستین کسى بود که نماز جمعه را با ما بجا آورد گفتم آنروز چند نفر بودید گفت فقط چهل نفر !
تفسیر نمونه ج : 24ص :132
2 -اهمیت نماز جمعه
بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است ، که به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مىدهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند ، و هرگونه کسب و کار برنامه مزاحم را ترک گویند ، تا آنجا که اگر در سالى که مردم گرفتار کمبود مواد غذائى هستند کاروانى بیاید و نیازهاى آنها را با خود داشته باشد به سراغ آن نروند ، و برنامه نماز جمعه را ادامه دهند .
در احادیث اسلامى نیز تاکیدهاى فراوانى در این زمینه وارد شده است از جمله : در خطبهاى که موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردهاند آمده : ان الله تعالى فرض علیکم الجمعه فمن ترکها فى حیاتى او بعد موتى استخفافا بها او جحودا لها فلا جمع الله شمله ، و لا بارک له فى امره ، الا و لا صلوة له ، الا و لا زکوة له ، الا و لا حج له ، الا و لا صوم له ، الا و لا بر له حتى یتوب : خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده هر کس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انکار ترک کند خداوند او را پریشان مىکند ، و به کار او برکت نمىدهد ، بدانید نماز او قبول نمىشود ، بدانید زکات او قبول نمىشود ، بدانید حج او قبول نمىشود ، بدانید اعمال نیک او قبول نخواهد شد تا از این کار توبه کند ! در حدیث دیگرى از امام باقر (علیهالسلام) مىخوانیم : صلوة الجمعة فریضة ، و الاجتماع الیها فریضة مع الامام ، فان ترک رجل من غیر علة ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرائض ، و لا یدع ثلاث فرائض من غیر علة الا منافق : نماز جمعه فریضه است و اجتماع براى آن با امام ( معصوم ) فریضه است ، هر گاه مردى بدون عذر سه جمعه را ترک گوید فریضه را ترک گفته و کسى
تفسیر نمونه ج : 24ص :133
سه فریضه را بدون علت ترک نمىگوید مگر منافق.
و در حدیث دیگرى از رسول خدا مىخوانیم : من اتى الجمعة ایمانا و احتسابا استانف العمل : کسى که از روى ایمان و براى خدا در نماز جمعه شرکت کند گناهان او بخشوده خواهد شد و برنامه عملش را از نو آغاز مىکند.
روایات در این زمینه بسیار است که ذکر همه آنها به طول مىانجامد در اینجا با اشاره به یک حدیث دیگر این بحث را پایان مىدهیم .
کسى خدمت رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد ، عرض کرد یا رسول الله ! من بارها آماده حج شدهام اما توفیق نصیبم نشده فرمود : علیک بالجمعة فانها حج المساکین : بر تو باد به نماز جمعه که حج مستمندان است ( اشاره به اینکه بسیارى از برکات کنگره عظیم اسلامى حج در اجتماع نماز جمعه وجود دارد).
البته باید توجه داشت که مذمتهاى شدیدى که در مورد ترک نماز جمعه آمده است و تارکان جمعه در ردیف منافقان شمرده شدهاند در صورتى است که نماز جمعه واجب عینى باشد یعنى در زمان حضور امام معصوم و مبسوط الید و اما در زمان غیبت بنابر اینکه واجب مخیر باشد ( تخییر میان نماز جمعه و نماز ظهر ) و از روى استخفاف و انکار انجام نگیرد مشمول این مذمتها نخواهد شد ، هر چند عظمت نماز جمعه و اهمیت فوق العاده آن در این حال نیز محفوظ است ( توضیح بیشتر در باره این مساله را در کتب فقهى باید مطالعه کرد ) .
3 -فلسفه نماز عبادى سیاسى جمعه
نماز جمعه ، قبل از هر چیز یک عبادت بزرگ دستجمعى است ، و اثر عمومى
تفسیر نمونه ج : 24ص :134
عبادات را که تلطیف روح و جان ، و شستن دل از آلودگیهاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مىباشد در بردارد ، بخصوص اینکه مقدمتا دو خطبه دارد که مشتمل بر انواع مواعظ و اندرزها و امر به تقوى و پرهیزگارى است .
و اما از نظر اجتماعى و سیاسى ، یک کنگره عظیم هفتگى است که بعد از کنگره سالانه حج ، بزرگترین کنگره اسلامى مىباشد ، و به همین دلیل در روایتى که قبلا از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردیم آمده بود که جمعه حج کسانى است که قادر به شرکت در مراسم حج نیستند.
در حقیقت اسلام ، به سه اجتماع بزرگ اهمیت مىدهد : اجتماعات روزانه که در نماز جماعت حاصل مىشود .
اجتماع هفتگى که در مراسم نماز جمعه است.
و اجتماع حج که در کنار خانه خدا هر سال یکبار انجام مىگیرد نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است بخصوص اینکه یکى از برنامههاى خطیب در خطبه نماز جمعه ، ذکر مسائل مهم سیاسى و اجتماعى و اقتصادى است و به این ترتیب این اجتماع عظیم و پرشکوه مىتواند منشا برکات زیر شود : الف : آگاهى بخشیدن به مردم در زمینه معارف اسلامى و رویدادهاى مهم اجتماعى و سیاسى.
ب : ایجاد همبستگى و انسجام هر چه بیشتر در میان صفوف مسلمین به گونهاى که دشمنانرا به وحشت افکند و پشت آنها را بلرزاند.
ج : تجدید روح دینى و نشاط معنوى براى توده مردم مسلمان.
د : جلب همکارى براى حل مشکلات عمومى.
به همین دلیل همیشه دشمنان اسلام ، از یک نماز جمعه جامع الشرائط که دستورهاى اسلامى دقیقا در آن رعایت شود بیم داشتهاند.
و نیز به همین دلیل نماز جمعه همیشه به عنوان یک اهرم نیرومند سیاسى
تفسیر نمونه ج : 24ص :135
در دست حکومتها بوده است ، منتها حکومتهاى عدل همچون حکومت پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن بهترین بهرهبرداریها را به نفع اسلام ، و حکومتهاى جور همانند بنى امیه از آن سوء استفاده براى تحکیم پایههاى قدرت خود مىکردند .
در طول تاریخ مواردى را مشاهده مىکنیم که هر کس مىخواست ، بر ضد حکومتى قیام کند ، نخست از شرکت در نماز جمعه او خوددارى مىکرد ، چنانکه در داستان عاشورا مىخوانیم که گروهى از شیعیان در خانه سلیمان بن صرد خزاعى جمع شدند ، و نامهاى خدمت امام حسین (علیهالسلام) از کوفه فرستادند ، که در نامه آمده بود نعمان بن بشیر والى بنى امیه بر کوفه ، منزوى شده و ما در نماز جمعه او شرکت نمىکنیم ، و چنانچه بدانیم شما به سوى ما حرکت کردهایداو را از کوفه بیرون خواهیم کرد.
در صحیفه سجادیه از امام سجاد على بن الحسین (علیهماالسلام) مىخوانیم : اللهم ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و مواضع امنائک فى الدرجة الرفیعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها : خداوندا ! این ( اشاره به نماز جمعه و عید قربان ) مقامى است که مخصوص خلفاء و برگزیدگان و امناء بلندپایه تو است که ویژه آنها نمودى ، و ( خلفاى جور بنى امیه ) آن را به زور از اولیاى حق گرفته و غصب کردهاند.
گاه مىشود که دشمنان اسلام یک هفته تمام شبانه روز تبلیغات مسموم مىکنند ولى با یک خطبه نماز جمعهو مراسم پرشکوه و حیاتبخش آن همه خنثى مىشود ، روح تازهاى در کالبدها دمیده ، و خون تازهاى در عروق به حرکت درمىآید.
توجه به این نکته که طبق فقه شیعه در محدوده یک فرسخ در یک فرسخ
تفسیر نمونه ج : 24ص :136
بیش از یک نماز جمعه جائز نیست و حتى کسانى که در دو فرسخى ( تقریبا 11 کیلومترى ) از محل انعقاد جمعه قرار دارند در آن نماز شرکت مىکنند ، روشن مىشود که عملا در هر شهر کوچک یا بزرگ و حومه آن یک نماز جمعه بیشتر منعقد نخواهد شد ، بنابراین اجتماعى چنین عظیمترین اجتماع آن منطقه را تشکیل مىدهد.
اما با نهایت تاسف این مراسم عبادى سیاسى که مىتواند مبدأ حرکت عظیمى در جوامع اسلامى گردد به خاطر نفوذ حکومتهاى فاسد در آن در بعضى کشورهاى اسلامى چنان بىروح و بىرمق شده است که عملا هیچ اثر مثبتى از آن گرفته نمىشود و شکل یک برنامه تشریفاتى به خود گرفته ، و به راستى این از سرمایههاى عظیمى است که براى از دست رفتن آن باید گریه کرد .
مهمترین نماز جمعه سال نماز جمعهاى است که قبل از رفتن به عرفات در مکه انجام مىگیرد که تمام حجاج خانه خدا از سراسر جهان در آن شرکت دارند که نماینده واقعى تمام قشرهاى مسلمین در کره زمین هستند ، سزاوار است که براى تهیه خطبه چنین نماز حساسى عده زیادى از دانشمندان هفتهها و ماهها مطالعه کنند و محصول آن را در آن روز حساس و خطبه تاریخى بر مسلمانان عرضه نمایند و مسلما مىتوانند به برکت آن آگاهى زیادى به جامعه اسلامى داده و مشکلات مهمى را حل کنند .
اما با نهایت تاسف در این ایام دیده مىشود که مسائل بسیار پیش پا افتاده و مطالبى که تقریبا همه از آن آگاهى دارند مطرح مىشود ، و از مسائل اصولى ابدا خبرى نیست ؟ آیا براى از دست رفتن چنین فرصتهاى بزرگ و سرمایههاى عظیم نباید گریست ؟ ! و براى دگرگون ساختن آن نباید به پا خاست ؟ !
تفسیر نمونه ج : 24ص :137
4 -آداب نماز جمعه و محتواى خطبهها
نماز جمعه ( با وجود شرائط لازم ) بر مردان بالغ و سالم که قدرت بر شرکت در نماز را دارند واجب است ، و بر مسافران و پیرمردان واجب نیست هر چند حضور در نماز جمعه براى مسافر جائز است ، همچنین زنها نیز مىتوانند در نماز جمعه شرکت کنند ، هر چند بر آنها واجب نیست.
کمترین عددى که نماز جمعه با آن منعقد مىشود پنج نفر از مردان است.
نماز جمعه دو رکعت است و جاى نماز ظهر را مىگیرد ، و دو خطبهاى که قبل از نماز جمعه خوانده مىشود در حقیقت به جاى دو رکعت دیگر محسوب مىشود .
نماز جمعه همانند نماز صبح است و مستحب است حمد و سوره را در آن بلند بخوانند و نیز مستحب است سوره جمعه را در رکعت اول و سوره منافقین را در رکعت دوم قرائت کنند.
در نماز جمعه دو قنوت مستحب است یکى قبل از رکوع رکعت اول و دیگر بعد از رکوع رکعت دوم.
خواندن دو خطبه قبل از نماز جمعه واجب است همانگونه که ایستادن خطیب به هنگام ایراد خطبه نیز واجب مىباشد ، شخصى که خطبه مىخواند حتما باید همان امام نماز جمعه باشد.
خطیب باید صداى خود را چنان بلند کند که مردم صداى او را بشنوند تا محتواى خطبه به گوش همگان برسد .
به هنگام ایراد خطبه باید خاموش بود ، و به سخنان خطیب گوش داد ، و روبهروى خطیب نشست.
شایسته است خطیب مردى فصیح و بلیغ و آگاه به اوضاع و احوال مسلمین و با خبر از مصالح جامعه اسلامى ، و شجاع ، و صریح اللهجه ، و قاطع در اظهار
تفسیر نمونه ج : 24ص :138
حق باشد.
اعمال و رفتار او سبب تاثیر و نفوذ کلامش گردد ، و زندگى او مردم را به یاد خدا بیاندازد.
شایسته است پاکیزهترین لباس در تن بپوشد ، و خود را خوشبو کند ، و با وقار و سکینه گام بردارد ، و هنگامى که بر فراز منبر جاى گرفت بر مردم سلام کند ، و رو به روى آنان بایستد ، و بر شمشیر یا کمان یا عصا تکیه کند ، نخست بر منبر بنشیند ، تا اذان تمام شود ، و بعد از فراغت از اذان شروع به خطبه کند .
محتواى خطبه نخست حمد خدا و درود بر پیامبر است ( احتیاط این است که این قسمت به زبان عربى باشد ولى بقیه به زبان مستمعین خوانده مىشود ) سپس مردم را به تقواى الهى توصیه کند ، و یکى از سور کوتاه قرآن را بخواند ، و این امر را در هر دو خطبه رعایت کند ، و در خطبه دوم بعد از درود بر پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) دعا بر ائمه مسلمین کند ، و براى مؤمنین و مؤمنات استغفار نماید .
و شایسته است در ضمن خطبه مسائل مهمى که با دین و دنیاى مسلمین ارتباط دارد مطرح کند ، و آنچه مورد نیاز مسلمین در داخل و خارج کشورهاى اسلامى و در داخل و خارج آن منطقه مىباشد مورد بحث قرار دهد ، و مسائل سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و دینى را با در نظر گرفتن اولویتها مطرح نماید ، به مردم آگاهى بخشد و آنها را از توطئههاى دشمنان با خبر بسازد ، برنامههاى کوتاه مدت و دراز مدت براى حفظ جامعه اسلامى و خنثى کردن نقشههاى مخالفان به آنها گوشزد کند .
خلاصه خطیب باید بسیار هوشیار و بیدار و اهل فکر و مطالعه در مسائل اسلامى باشد ، و از موقعیت این مراسم بزرگ حداکثر استفاده را براى پیشبرد اهداف اسلام و مسلمین بنماید.
تفسیر نمونه ج : 24ص :139
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) مىخوانیم : انما جعلت الخطبة یوم الجمعة لان الجمعة مشهد عام ، فاراد ان یکون للامیر سبب الى موعظتهم ، و ترغیبهم فى الطاعة ، و ترهیبهم من المعصیة ، و توقیفهم على ما اراد من مصلحة دینهم و دنیاهم ، و یخبرهم بما ورد علیهم من الافاق من الاهوال التى لهم فیهاالمضرة و المنفعة ... و انما جعلت خطبتین لیکون واحدة للثناء على الله و التمجید و التقدیس لله عز و جل و الاخرى للحوائج و الاعذار و الانذار و الدعاء و لما یرید ان یعلمهم من امره و نهیه ما فیه الصلاح و الفساد : خطبه ، براى این در روز جمعه تشریع شده است که نماز جمعه یک برنامه عمومى است ، خداوند مىخواهد به امیر مسلمین امکان دهد تا مردم را موعظه کند به اطاعت ترغیب نماید ، و از معصیت الهى بترساند و آنها از آنچه مصلحت دین و دنیایشان است آگاه سازد ، و اخبار و حوادث مهمى که از نقاط مختلف به او مىرسد و در سود و زیانو سرنوشت آنها مؤثر است به اطلاعشان برساند ... و دو خطبه قرار داده شده تا در یکى حمد و ثنا و تمجید و تقدیس الهى کنند ، و در دیگرى نیازها و هشدارها و دعاها را قرار دهند ، و اوامر و نواهى و دستوراتى که باصلاح و فساد جامعه اسلامى در ارتباط است به آنها اعلام دارند.
5 -شرائط وجوب نماز جمعه
در اینکه امام جمعه مانند هر امام جماعت دیگر باید عادل باشد تردیدى نیست ، ولى سخن در این است که شرائطى افزون بر این دارد یا نه ؟ جمعى معتقدند این نماز از وظائف امام معصوم یا نماینده خاص او است ، و به تعبیر دیگر مربوط بهزمان حضور امام معصوم (علیهالسلام) است.
تفسیر نمونه ج : 24ص :140
در حالى که بسیارى از محققین معتقدند که این شرط وجوب عینى نماز جمعه است ، ولى براى وجوب تخییرى این شرط لازم نیست و در زمان غیبت نیز مىتوان نماز جمعه را برپا داشت و جانشین نماز ظهر مىشود ، و حق همین است ، بلکه هر گاه حکومت اسلامى با شرایط آن از طرف نایب عام امام (علیهالسلام) تشکیل گردد احتیاط این است که امام جمعه منصوب از طرف او باشد ، و مسلمانان در نماز جمعه شرکت کنند.
در این زمینه و در مسائل دیگر مربوط به نماز جمعه سخن بسیار است که ذکر همه آنها از حوصله یک بحث تفسیرى خارج و باید آنها را در کتب فقه و حدیث جستجو کرد .
خداوندا ! بما توفیقى مرحمت فرما که از این شعائر بزرگ اسلامى براى تربیت نفوس و نجات مسلمین از چنگال دشمنان حداکثر بهرهبردارى را بنمائیم.
پروردگارا ! ما را از کسانى قرار ده که مشتاق لقاى تو باشیم و از مرگ نهراسیم.
بارالها ! نعمت ایمان و تعلیم و تربیت انبیاء را هرگز از ما سلب نفرما.
آمین یا رب العالمین .
پایان سوره جمعه 14 رمضان 1406.
- ۹۴/۰۳/۲۹